در آن لحظه که میپژمرد و میرفت ٬
و لختی عمر جاویدان هستی را
به غارت با شتابی آشنا میبرد و میرفت ٬
در آن پر شور لحظه
دل من با چه اصراری تو را خواست
و میدانم چرا خواست ٬
و میدانم که پوچ هستی و این لحظههای پژمرنده
که نامش عمر و دنیاست ٬
اگر باشی تو با من ٬ خوب و زیباست.