در آن لحظه از آن آنتن چه امواجی گذر میکرد
که در آن موجها شاید یکی نطقی در این معنی که
[شیرین است غم ٬ شیرینتر از شهد و شکر] میکرد.
نمیدانم چرا ٬ شاید برای آنکه این دنیا عجیبست ٬
شلوغست٬
دروغست و غریبست.
و در آن موجها شاید در آن لحظه جوانی هم
برای دوستداران صدای پیرمردی تار میزد باز
نمیدانم چرا ٬ شاید برای آن که این دنیا پر است از ساز و از آواز.
وبسیاری صداهایی که دارد تار و پودی گرم ٬
و نرم ٬
و بسیاری که بیشرم.
سلام خوبی؟
خسته نباشی وبلاگ قشنگی داری
خوبم می نویسی
وقت کردی جای منم بیا
سبز باشی
آخه چقدرزیبامیگی!راست میگی!
خوب باشی.